برفین برفین ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

نی نی برفی من برفین

18 ماهگیت مبارک عروسکم

سلام مامانی الهی دورت بگردم این غرورت منو کشته آخه نمی دونید که چی شده من از این واکسن 18 ماهگیت وحشت داشتم منتظر گوله گوله اشک های نازنینت بودم استرس آروم کردنت بند آوردن گریه هات نذاشت دیشب بخوابم اما... خانمی کردی و با غرورت که به نظرم به بابات رفته خودتو به مامان نشون دادی اونجا همه نی نی ها گریه میکردنو تو اونها با انگشتت که به معنای سکوت یود میگفتی سووو سووو مامانها هم میگفتن الان هم نی نی ما به شما میگه سووو سووو اما نوبت ما که شد با یه اخم با مزه اجازه دادی وزنت کنن دور سرتو بگیرن و قدتو اندازه کنن و در آخر واکسن دستت که اصلا چیزی نگفتی و واکسن پات که یه با یه جیغ خیلیییییییی چوچولو به اتمام رسیدو خانم دکی...
18 خرداد 1393

دختر شیطون من

سلام دخترم یا به قول مامان گوله برفی من اومدم واست کلی مطلب بذارم واست از کارهایی که میکنی بنویسم از اون زبون کوچولوت که نمیتونه حرفای دلت رو بیان کنه بگم اول از شیطونی هات بگم 1-بالا رفتن از میزtv ومیز جلو مبلی 2-خاموش روشن کردن ریموت لوستر (3 زمانه با هم بعد دونه دونه) 3-با پشه کش دنبال بازی کردن 4-خالی کردن ادکلن مامان و انگشت کردن تو ماتیک های من وبه جا ماندن آثار هنری شما رو درو دیوار و خوشواب ما 4-پاره کردن سیم های گیتار مامی 5-دستمال کشیدن میز ها اینو دوس دارم 6-خالی کردن کشو های کمد راه رو و باز گذاشتن درب ها که باعث اوف شدن مامان شد و چسب زخم زدن و غصه خوردنت...
14 خرداد 1393

پدرانه مخصوص روز پدر

محمدم مرد زندگی من روزی که عقدمون خونده شد و من تکیه دادم به شونه هات از همون روز شدی مرد زندگیم مردی که تا ابد دوستش دارم اولین سالی که از ازدواجمون گدشت و روز مرد بود باورم نمیشد که تو مرد منی ولی حالا با یه آه ه ه خیلی بلند به اون روزها با حسرت نگاه میکنم همسرم مرد وفادارم اگه واست کمی و کاستی گذاشتم منو ببخش آخه همین قدر بلد بودم  دوستت دارم جاودانه باد عاشقیمون از حال واست بگم .علاوه بر مردونگیت پدر هم هستی این کار سختیه اما مثل یه کوه استوار سایه بونی واسه ما دوتایی پس دوتایی اندازه تموم کوه های دنیا دوستت داریم روزت مبارک روز مرد خونمون مهمونی بود بابای مامانی همراه عمه مامانی خوانواده شوشو هم مشهد بودن جاش...
1 خرداد 1393

چه میکنه این برفین

سلام عروسک برفی من دلم واسه همه کارهای ظریف و آرومت تنگ شده آخه هم خیلی شیطون شدی همم خیلی زبل این روزها زود و زیاد خراب کاری میکنی و زود فرار میکنی دلم میخواد گازت بگیرم واست یه عالمه عکس آوردم اینو یادت نره که مامان و بابات عاشقتننن هر چی از آتیش سوزوندنات بگم کمه وروجک کوچول من چند وقت پیش وقتی از بازی با تبلت مامانی خسته شده بودی از روی صندلی غذات پرش کردی و دیدم بلههه صفحه تاچش ترک خورده ولی خدا رو شکر هنوزم کار میکن ه   میری تو گهواره نینی تازه دستور هم میدی که نی نی هم بیاد پیشت عروسکم با این دلبری هات قلبم میترکه ها یه شب به بابا گفتی مه اسسپ اسسپ...
1 خرداد 1393
1